-
غول چراغ
یکشنبه 11 مردادماه سال 1388 09:23
یک عالم آرزو دارم امروز... خدایا شکرت
-
خوبی و بدی
شنبه 10 مردادماه سال 1388 23:57
امروز یک خطر خیلی جدی از سرم رد شد... هنوزم که بهش فکر میکنم، تنم میلرزه...فقط یه چیزی میشه گفت: شکرت خدا جون. یک موضوع دیگه که خیلی درگیرش شدم این روزها اینه که چقدر زمان می تونه آدما را عوض کنه...گاهی وقتا دلم میگیره ...ولی باز هم جای شکرش باقیه... آخه اصلاً دلم نمی خواد همپای آدمایی گام بردارم که تا زمونه کفش...
-
اشتباه عشقولانه
جمعه 9 مردادماه سال 1388 15:36
نمی دونم چرا تو این چند روز گذشته بسیار دلتنگ آقای گوفی بودم... خوب نیستم این روزا...از هر سمت که نگاه میکنم میبینم که درگیرم...شاید باید یک توقف به خودم بدم... خسته شدم از قاطی کردت همه چیز.... ها هاهاهاها...یک کار با مزه کردم... من هیچ وقت بلد نبودم این شکلک قلب را بکشم...همین که ۵ برعکسه...(مانیتور بر عکس شود...
-
خون بها، مهریه، ارثیه و ...همش پوله
سهشنبه 6 مردادماه سال 1388 22:08
تو کلاس زبان یه همکلاسی دارم از دیار مردان آنجلس اصلاْ بنیانگذاره lady is first این آقا بوده... (آهان این وسط یادم اومد که جلسه اول موقع خروج از کلاس صبر کرد من رد شم و این جمله را گفت...الله اکبر از این مردم) داشتم می گفتم: اون روز سر کلاس بحث تساوی حقوق بین خانمها و آقایان در اسلام شد...منم که دلم خون... خلاصه این...
-
حواس 5 گانه
سهشنبه 6 مردادماه سال 1388 20:26
این حواس پنجگانه همیشه با درصد معینی فعال نیستند. گاهی وقتها خیلی بهتر میبینم و گاهی بهتر میشنوم. امروز شامهی قوی ای داشتم. یک بوی عطر قدیمی که تو اتاق پیچیده بود و من را به وجد آورد... بعد که برمی گشتم خونه، چنین بار بوی چوب به مشامم رسید...بویی که از بچگی باهاش بودم...عاشق این بو هستم. بعد واسم یک کاری پیش اومد که...
-
بدون که راست میگم
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 23:48
می آیم دوباره می آیم با طراوت بهار با سبزی نشاط با هیاهوی گنجشکان و احساس می کنم هستی را خودم را و تو را افسوس نمی دانم نسبت آشنایی دوباره ی مان چگونه خواهد بود؟
-
مزخرف
شنبه 27 تیرماه سال 1388 23:26
امروز اینقدر بد شد... از خودم بدم اومد!!! آخه راجع به خودت چی فکر میکنی!! فکر کردی کی هستی!! افتضاح بار آوردم باز منتهی این دفعه طرف مقابلم بی تعارف بود...هر چی حقم بود نثارم کرد: آخه راجع به خودت چی فکر میکنی!! فکر کردی کی هستی!! آدمای اطرافت همه احمقند!!و ... حقم بود...شاید آدم شم
-
کویر سبز
جمعه 26 تیرماه سال 1388 23:29
این زمین خشک... قبلاْ یک باغ سرسبز بوده ولی الان مدت هاست که هیچ گیاهی نتونسته تو خاکش رشد کنه!! آخه مدتها پیش اینجا درختی بود که تمام ذرات خاک دوسش داشتند و بهش عادت کرده بودند... الان دیگه به هیچ درختی اجازه ریشه دوانی نمیدن... کویر تنها نیست...کویر سرشار از روزهای سبزه
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 تیرماه سال 1388 21:04
نمی دونم اتفاق بعدی چیه؟! کشتار دسته جمعی دفعه بعد به چه شکل اتفاق میافته؟! این بار کدوم گروه قربانی خواهند شد؟! کدوم خانواده قراره عزیزشون را از دست بدن؟! ایستگاه آخر کجاست...
-
صلاح
سهشنبه 23 تیرماه سال 1388 20:34
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت . وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست . روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی...
-
کی به حز من
سهشنبه 23 تیرماه سال 1388 20:29
حالا چی عشق من باز تنهایی انگار کجا رفتن اون همه یار؟ که می گفتی جون می دن واست هزار نه، صد هزار بار حالا چی عشق من ببین کیو می بینی واسش افسانه بچینی که قشنگ و نازنینی و چنانی و چنینی کی به جز من می تونه نگفته هاتو دغدغه هاتو از تو نگاهت بخونه کی به جز من می تونه بیاد دوباره به یک اشاره غمو از دلت برونه من فقط من...
-
پاییز
دوشنبه 22 تیرماه سال 1388 21:20
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 اون وقتا...قدم ندیما همیشه این شعر سیاوش را دوس می داشتم: بارون را دوس دارم هنوز چون تو رو یادم میاره ... از این حرف ها امروز که داشتم واسه خودم قدم میزدم و حواسم مثل همیشه پرت بود، یک دفعه صدای خش خش برگ زیر پاهام حس کردم! انگار که اصلاً تو این...
-
سخته چقدر که آدم بدونه خیلی تنهاست
یکشنبه 21 تیرماه سال 1388 00:36
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 نمیدونم وقتی دلم تنگ میشه...
-
تغییر
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1388 23:38
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 کلی تغییر کردم این چند وقت . چند تا پست قبل تر گفته بودم که میخوام تغییر کنم. حالا تغییر کردم و همه آدمها اینو بهم میگن . بد نیست ، ولی وقتی دوستای قدیم اینو گفتند اصلاْ خوشحال نشدم . گویا دلم واسه اون آدم قدیم تنگ شد . جالبش اینجاست که خودم هم...
-
قالب
سهشنبه 9 تیرماه سال 1388 22:37
به سلامتی و دل خوش قالب را عوض کردم... یک کم هم وقت گذاشتم فونت ها را مرتب کردم( دیگه بریدم!!!) تمبل زیاد پیدا میشه تو دنیا...اما یکیش زهرا جونم نمیشه
-
عروسی عاطه جون
یکشنبه 7 تیرماه سال 1388 23:09
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 شنبه عروسی عاطه جونمه...عروس گلم مثل ماه میمونه...ذوقمندم حسابی در واقع عاطه اولین دوست دانشگاه منه تو عروسی دوستای قدمیم را هم میبینم. بچه های کاردانی همه هستن بجز سوده،...
-
یک نفر بجای من
شنبه 6 تیرماه سال 1388 19:35
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 چند وقت پیش، درست یادم نیست کی بود، دختری که باهاش بدنیا اومده بودم و با اون زندگی کرده بودم، جلوی من زمین خورد... اون دیگه نتونست بلند شه...و این درست زمانی بود که همه انتظار داشتن اون را مثل همیشه شاد و خندون ببینند تصمیم گرفتم جای اون باشم و...
-
از تو یاری می خواهم
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 09:05
خدای من... از اون بالا به این پایین نگاه کن...به میدون بهارستان و خیابونای اطرافش. ببین! توی بازار کارگری که کتکش میزنند و بارهاش را میریزن تو جوی، داره التماس میکنه که کتکش بزنند اما باراش را نریزن.... میبینی، می شنوی میدونم سکوت نکن قربونت برم. اون آدم باید جواب بده سکوت نکن تنها امیدم نداها را می کشند فریاد بزن به...
-
من اگه خدا بودم
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 08:41
همیشه می گفتم: خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار یعنی الان خدا خشنوده؟! من رستگار شدم؟! من که نمیفهمم رستگاری چیه، ولی اگه کسی از خشنودی خدا چیزی میدونه به سایرین هم خبر بده من اگه خدا بودم روم نمیشد به زمین نگاه کنم! خشنودی کدومه دختر! و تبارک الله احسن الخالقین...ببین مخلوفاتت در چه حالتد!
-
تغییر
یکشنبه 31 خردادماه سال 1388 19:31
باید تغییر کرد واسه تغییر سختی زیاده...اما توانایی های من هم زیاده...قبلاً اثبات کردم. من میدونم که می تونم تغییر خواهم کرد... حتی اگر این تغییر به سختی فصل عوض کردن باشه، زمستون را تحمل می کنم. یا حتی سخت تر...مردن یک نفر و تولد یک آدم تازه.. ارزش یک تولد تازه، تجربه کردن مرگه یک آدم کهنه اگه باشه، باید بپردازم... یک...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1388 22:07
شعر بازم نیومدی را اتفاقی دیدم و خوندم. قشنگ بود. دوسش داشتم. ولی نمی دونم شاعرش کیه
-
بازم نیومدی
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1388 22:05
عاشقو مجنونت شدم...نخونده مهمونت شدم...کلی پریشونت شدم ... اما بازم نیومدی! قهوه ی فنجونت شدم ...شمع تو شمدونت شدم....خاک تو گلدونت شدم اما بازم نیومدی! برف زمستونت شدم... رسوا و حیرونت شدم... چک چک ناودونت شدم... اما بازم نیومدی! افتابو بارونت شدم ...اشکال غلتونت شدم...عطر گلابدونت شدم... اما بازم نیومدی! ماه تو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 خردادماه سال 1388 00:03
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 تو این همه دغدغه، امروزتلاش کردم شاد باشم. توی راه بغض داشتم. اما باید شاد می بودم. دلیلش هم مادر جان بنده بود. امروز روز مادر بود و بعد از دو سال من پیش مامان بودم. اما دلم اینجا نبود. هنوز هم بغض را دارم...اما کلی تظاهر کردم و شادی به خودم...
-
مامانم
یکشنبه 24 خردادماه سال 1388 23:59
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 مامان خوبم، مامان تپلم...مامان گلی...فاطی خانم...عسلی...مانی جان خلاصه همه اینها... هدف اینه که خدمتتون عرض کنم که دوستتون دارم یه عالمه روزت مبارک
-
تولدت مبارک
یکشنبه 24 خردادماه سال 1388 23:49
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 ۲۳ خرداد تولد بود. تولد zahrat.blogsky.com دلم می خواست واسش جشن بگیرم. یک ساله با من همراهه. البته خرداد پارسال خیلی صمیمی نبودیم. من امتحان داشتم. اما الان یک مدتی هست که با هم دوست دوستیم. ویژگی خوب زباد داره: همراه بودنش، شنونده بودنش..پا به...
-
تفنگ پدری
جمعه 22 خردادماه سال 1388 19:33
گرگها خوب بدانند، در این ایل غریب گر پدر مرد، تفنگ پدری هسـت هنوز گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند توی گهواره چوبی پسری هست هنوز آب اگر نیست نترسید، که در قافله مان دل دریایی و چشمان تری هست هنوز زهرا رهنورد
-
خونه ی من
جمعه 22 خردادماه سال 1388 16:36
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 امروز یه خونه کشیدم. یک خونه شکلاتی. وسط یک جنگل سبز... پشت خونه یک دریا بود.(شاید مثل خونه شمال). یک روبان صورتی روی درب اصلی بود. وقتی میرفتی داخلش، یک حوض آبی قشنگ وسط حیاط خونه بود. از ترس گربه ها ولی تو حوض ماهی نبود. پنجره هاش بزرگ بودند...
-
امروز
شنبه 16 خردادماه سال 1388 18:59
از عصری که از شرکت اومدم بیرون این چند بیت را زمزمه می کنم: شما که سواد دارین لیسانس دارین روزنامه خونین با بزرگا میشین حرف میزنین همه چی میدونین بگین از چیه که من دلم گرفته راه میرم حرف میزنم دلم گرفته ای بابا!!!!چرا اینقدر دلم گرفته...
-
تولدت مبارک
پنجشنبه 14 خردادماه سال 1388 22:29
یک صدا همه جا تو گوشم هست. یک صدای آشنا...جنس صدا را می شناسم. با وجود خراش هایی که داره گرم و پر محبت ه... دستای مهربون و بزرگی که هر وقت سرم را آروم رو پاش می گذارم آروم موهام را ناز می کنه... چشمهای منتظر و پر عشقی که جلوی مدرسه منتظرم بودند...عطر گلهای اون موقع هنوزم محسوس ه صاحب این همه عشق و محبت بابایی خوبم ه...
-
امسال
پنجشنبه 14 خردادماه سال 1388 00:07
اصلاح الگوی مصرف وارد همه بخشای زندگیمون شده! بدون اینکه معنیش را بدونیم کم میزاریم...به جای اینکه درست و به اندازه... تو دوستی هامون کم میزاریم تو محبت ها تو اعتقادات وای وای حتی در بارگاه حق داریم کم میزاریم امسال بهارش اینجوری باشه نه امسال سال من نیست