می زنم کبریت بر تنهایی ام
تا بسوزد ریشۀ بی تابی ام
می روم تا هر چه غم پارو کنم
خانه ام را باز هم جارو کنم
می روم تا موی خود شانه کنم
خنده را مهمان این خانه کنم
می روم تا پرده هارا واکنم
دوست دارم؛ دوست دارم
عشق را معنا کنم
شادی ام را رنگ آبی می زنم
بوسه بر طعم گلابی می زنم
می دوم خندان به سوی آینه
باز می خندم؛ به روی آینه
می زنم یک شاخه گل بر موی خود
می نشینم باز بر زانوی خود
می نشانم روی دستم یک کتاب
تا بخوانم باز هم یک شعر ناب
آری!آری! این منم این شاد و مست
دوست دارم عاشقی را هرچه هست
خوشحالم که شادی
اینقدر انرژی داری و شادی که با خوندن این شعر زیبا و شادت به راحتی حست به خواننده منتقل میشه
امیدوارم خونه دلت همیشه شادی مهمونش باشه
برای ما هم دعا کن
التماس دعا دارم
یا علی
شاد یها در کنارت هستن. فقط منتظر توجه تو هستند. آخه اونا اولش یه ذره کمرو هستن...مثله بچه های شیطونی که یه جایی هستن یخ زده می شینن!! بهشون توجه کن تا ببینی چه آتیشی راه می ندازن
و چه زیباست در هر شهری دلدادگانی هستند که غبار از آینه عاشقی بر میدارند و دل میدهند به تنهایی و عشق.شاید که روزی صورت دلدادیشان را در پس آن ببینند و بگویند که روزهای دوری چه میگذشت بر این همه تنهایی....پس غبار از دل آینه وجودت برکن که شاید روزی صورت زیبای یارت در آن نمایان شود
دلم تنگ است این شبها یقین دارم که میدانی........
صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی.......
شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین.....
ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو میدانی........
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم........
چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته میرانی........
تپش های دل خسته چه بی تاب و هراسانند.....
به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی........
دلم دریای خون است وپر از امواج بی ساحل.....
درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی........
هماره قلب بیمارم به یاد توشود روشن......
چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی......