zahra

no comment

zahra

no comment

کی به حز من

حالا چی عشق من
باز تنهایی انگار
کجا رفتن اون همه یار؟
که می گفتی جون می دن واست هزار نه، صد هزار بار
حالا چی عشق من
ببین کیو می بینی
واسش افسانه بچینی
که قشنگ و نازنینی و چنانی و چنینی
کی به جز من
می تونه نگفته هاتو دغدغه هاتو از تو نگاهت بخونه
کی به جز من
می تونه بیاد دوباره به یک اشاره غمو از دلت برونه

من فقط من
وارث تموم دلتنگیاتم
مرهمی برای خستگیاتم
می گفتی که هراسون شدی از بی اعتنایی
یا از سادگیای اوّل هر آشنایی
می گفتی که چطور ازت یه بازیچه می ساختن
اونایی که به ظاهر دل به عشق تو می باختن
می گفتی و منم چشمامو رو حرفات می بستم
بغضت می شکست و با تو من هم می شکستم
امّا...
 اشکام واسه تو نبود همش واسه خودم بود
برای اون روزایی که من عاشقت شدم بود

کی به جز من
می تونه نگفته هاتو دغدغه هاتو از تو نگاهت بخونه
کی به جز من
می تونه بیاد دوباره به یک اشاره غمو از دلت برونه
من فقط من
هم گریه و هم اندوه و هم سوز
هم غصه ی غصه های هر روز
من فقط من

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد