zahra

no comment

zahra

no comment

همه چیز آرومه

اول یه نفس عمیققققق

سلام

این چند وقت دو تا آهنگ شنیدم که بی نظیره....به تمام معانی دوسشون دارم...اول دومیشو بگم؟ اگه هسمر جان بنده اینجا بودن می فرمودند که: خیر همون اولیشو بگو

اولیش که آهنگ الکی سیاوش ه...الکی الکی آدمو دیوونه خودش می‌کنه...تازه اصلنم الکی نیس، کلی هم راستکیه...حرفهای خودمونه با یه بیان خودمونی

دومیش هم این آهنگه همه چیز آرومه است. این یکی را کاملن اتفاقی شنیدم ولی خودمونیم این آهنگ چقدر آرومه...از ویدیوش خیلی خوشم نیومد...لوس بود یه کم...اما خود آهنگ بی نظیره.

خلاصه این که کلی ذوقمندیم که دوتا آهنگ پیدا شده که از ته ته دل منه....

یه چیزی بگم؟

می گم:

اینقد این چند وقته کم میام نت، الان احساس آدمیو دارم که به یه دوست قدیمی رسیده که می خواد تند تند براش حرف بزنه. اما کم کم باید برم. ایندفعه سعی می کنم زود بیام

روزگار

الان بیش از همیشه حس می‌کنم که حرف هایی دارم برای نگفتن...

ولی خوب یه سری حرف هم واسه گفتن دارم مثلاْ این که:

این روزا حتی چرخی های بازار و شوش و مولوی منو می‌شناسن خوب این که اصلن بد نیس منتهی متفاوت با همیشه است...زهرا در حال خریدن قابلمه، سرویس پلاستیک، گلدون و ..

قبلن هر کسو می دیدم داره از این خریدا می کنه می گفتم واه واه واه بلا به دور....چه کار چندشی اما حالا می تونید تصور کنید که من چه لذتی از این کار می برم...

یه کار دیگه هم دارم...گوشی بدست و روزنامه زیر چشم...به اتفاق هسمر جان...

الو... ببخشید...واسه این آگهی مسکن تماس گرفتم(ببخشید ولی این قسمت اصلن خوشایند نیست) آخه به ما چه آشپزخونه ملت چه شکلیه...ما فقط خونه خودمونو می خوایم. همین!!!

در ضمن پس از فروش ماشین خوگشلمون به همکار هسمری عزیز، به کارهامون افزوده شده...دنبال ماشین هم باید بگردیم... خلاصه به این می گن شروع زندگی ...همه چیز از اول ...

روزهای خوبیست و می تونست بهتر باشه اگر...(همون قضیه حرف هایی برای نگفتن)


من با تو هستم و با تو این دنیا رو عشقه...

می زنم کبریت بر تنهایی ام

تا بسوزد ریشۀ بی تابی ام


می روم تا هر چه غم پارو کنم

خانه ام را باز هم جارو کنم


می روم تا موی خود شانه کنم

خنده را مهمان این خانه کنم


می روم تا پرده هارا واکنم

دوست دارم؛ دوست دارم

عشق را معنا کنم


شادی ام را رنگ آبی می زنم

بوسه بر طعم گلابی می زنم


می دوم خندان به سوی آینه

باز می خندم؛ به روی آینه


می زنم یک شاخه گل بر موی خود

می نشینم باز بر زانوی خود


می نشانم روی دستم یک کتاب

تا بخوانم باز هم یک شعر ناب


آری!آری! این منم این شاد و مست

دوست دارم عاشقی را هرچه هست

امروز

یه مطلبی خوندم در مورد گذشته و خاطراتش. تا چند وقت پیش من همیشه تو خاطرات گذشته بودم و فکر کردن در موردشون و گاهاْ صحبت در مورد اونها شده بود بخش اصلی زندگی من. نمی گم بد بودُ نه اصلاْ...اتفاقاْ شیرینی خاص خودشو داشت. تکرار لحظه ها توی ذهنم باعث می‌شد که روزای قدیم هیچ وقت قدیمی نشن و مثل همون روزا رنگی و شاد باشن. هرچیری که مربوط به قبل بود شادم می کرد. یه عکس، یه هدیه و ...

حدود یک سال پیش بود که اتفاقاتی افتاد شبیه قصه. من فهمیدم که گذشته هنوز با منه. نزدیکم ه، همسایه ی منه...

اما در کمال ناباوری، اون گذشته از من نبود. امروز ه  دیگران بود و منتظر آینده ای روشن.

گذشته را رها کردم. چشمامو که باز کردم دیدم امروز من از هر گذشته ای شیرین تر ه. 

به فکر روزهایی که در انتظارم هستن، هستم. نمی گم همه چیز عالیه، نه...منتهی نواقص در حدی است که با یه کم تلاش برطرف میشه.

امروزم را می بینم و از هرچیز که بوی گذشته را میده، بی تفاوت می گذرم...



دلمان گرفته است امروز...


یلدا

می دونم می دونم میدونم...اینجا هم با تاخیر رسیدم...فردای یلدا اومدم.

اما این خودش یه معنی قشنگ داره، یلدا هم گذشت.

این مناسبتهارو کلی دوس می دارم. فکر کنم بعدی دیگه جهارشنبه سوری باشه، البته اگه اشتباه نکنم.

خلاصه این که یلدا با همه قشنگیاش اومد و رفت. اما خوب کلی خاطره واسمون گذاشت.

بنده به اتفاق هسمر جان از خرید که برگشتیم، با ماشینی مواجه شدیم که نمی خواست یلدا تنها باشه...تصمیم خودشو گرفته بود...روشن نمی شم تا اینجا پیش من بمونید.

یلدای دیشب برفی نبودولی سردی قشنگی داشت.

دیدن مردم از کنار خیابون جلوه قشنگی داشت. بابایی ها اغلب شیرینی دستشون بود و سعی می کردن هر جه سریع تر برن خونه. یه آقایی اومد کمک ما گه تا بچه هاش زنگ زدن و سراغ سبزی پلو را گرفتن، ما رو گذاشت و ...یلداش مبارک.

تا حالا به یلدای تهنایی فرک کردین!!(من باز زبونم عوض شد!!) غیر ممکنه که بخواین بیدار بمونین. من فکر کنم که من لج کنم و از غروب بخوابم...اینو گفتم که یادمون باشه بلندی یلدای تاریک و تار را میشه در کنار هم جشن گرفت...همیشه پیش اونایی باشید که دوسشون دارید.

اولین روز دی ماه مبارک....

گاه نوشت

اول یه نفس عمیق بکشم تا بعد کلی حرف بزنم......

آهان...الان خوبم.

اول این که چقده دلم سوخت وقتی دیشب شنیدم که نیکو خردمند هم رفت! یاد سریال دزدان مادربزرگ افتادم. اون سالها آخرین سالهایی بود که من تلویزیون تماشا می کردم...یادش بخیر...یک لیست از برنامه زمان بندی پخش برنامه ها همیشه کنار تلویزیون بود و یک دختر تپل روبروی تلویزیون.


                                                       *********

بعدندش اینو بگم که طی سه روز گذشته به بنده کلی خوش گذشت.جای شما خالی. هسمر جان بنده به یک سفر کاری تشریف برده بودن که باعث می شد اینجانبان ( نویسنده و تنی چند از دوستان) کلی وقت را با هم بگذرونن. نبودن هسمری کلی دلتنگی داشت.به خصوص این که به حمد الله هر کسی که تصمیم میگیره در حوالی فرودگاه قدم بزنه، خونوادش دور از جون شما گلاب به روشون میشه.

ولی به هر حال این غیبت چند روزه لازم بود . من تونستم بعضی از دوستامو ببینم و با بعضی های دیگه هم صحبت کنم. کلی حرف پشت سر دخمل مردم میزدن: تلفناشو جواب نمیده ...  واه واه واه همه چیزش شده هسمری....این زرها دیگه زرها نمیشه...

این حرفها هم بحمدالله برطرف شد و دیگه گله ای نیست.(آخیش)

فکر می کردم که زمان به نت اوندن رو هم داشته باشم...اما واقعاً وقت کم آوردم.


                                                 ************

یه چیز دیگه هم هست که بگم سر دلم نمونه:

از همین امروز تصمیم بگیریم که قدر لحظه هامونو بدونیم...یه جایی خونده بودم که فرصت ها مثل سکه تو دستامونن. ولی فقط یه بار می تونیم خرجشون کنیم.

خیلی چیزا هست که منجر میشه سکه هامونو بجا خرج نکنیم.


خدا حفظت کنه عشقم

سلام سلام سلام

سلام به روزهایی که بیشتر وقتم اینجا می‌‌گذشت. کلی روز خوب با یه عالم خاطرات خوب...بلاخره بعد از چند وقت اومدم اینجا یه سری بزنم و برم که این آهنگ حوشگل شهرام صولتی یادم اومد. این آهنگه خوگشل شده آهنگه من و آگایی و از اونجا که ما بی شباهت به مارکوپولو نیستیم، این آهنگو مدام تو راه گوش میدیم. کلی دوسش دارم.میزارمش اینجا:


از این بهتر نمی شه بود
چه با هم خوب و یک رنگیم
اگر هر لحظه می خوامت
بذارش پای دلتنگی
تویی چشم و چراغ من
تویی آروم جون من
رفیق خنده و گریه
شریک آب و نون من

خدا حفظت کنه عشقم
خدا حفظت کنه جونم
جدا از هم نمی شه موند
نه می تونی نه می تونم
خدا حفظت کنه عشقم
برای باقی عمرم
دعا کن تا خدا ما رو
نگه داره برای هم

یه عالم آرزو داری
یکی از آرزوهاتم
برام با ارزشه خیلی
اگر گاهی تو رویاتم
تحمل می کنم مرگو
به شرطی که تو هم باشی
دلم می خواد که روز و شب
فقط پیش خودم باشی

بگو آینده مال ماست
به حرفت شک نمی یارم
بگو بین خودم با تو
دیگه فرقی نمی ذارم

خدا حفظت کنه عشقم
خدا حفظت کنه جونم
جدا از هم نمی شه موند
نه می تونی نه می تونم
خدا حفظت کنه عشقم
برای باقی عمرم
دعا کن تا خدا ما رو
نگه داره برای هم