zahra

no comment

zahra

no comment

شگفتا ! وقتی ‌ بود نمی‌ دیدم‌ ،
وقتی‌ می‌ خواند نمی‌ شنیدم‌ ...
وقتی‌ دیدم‌ که‌ نبود‌ ...
وقتی شنیدم‌ که‌ نخواند... !
چه‌ غم‌ انگیز است‌ که‌ چشمه‌ سرد و زلال‌ ، در برابرت‌ ، می جوشد و می‌ خواند و می‌ نالد ، تشنه‌ آتش‌ باشی و نه‌ آب‌ ، و چشمه‌ که‌ خشکید ، چشمه‌ که‌ از آن‌ آتش‌ که‌ تو تشنه‌ آن‌ بودی‌ بخار شد و به هوا رفت‌ ، و آتش‌ ، کویر را تافت‌ و در خود گداخت‌ و از زمین‌ آتش‌ روئید و از آسمان‌ آتش‌ بارید ، تو تشنه‌ آب‌ گردی‌ و نه‌ تشنه‌ آتش‌ ، و بعد ، عمری گداختن‌ از غم‌ نبودن‌ ، کسی که‌ ، تا بود ،از غم‌ نبودن‌ تو می‌ گداخت


دکتر علی شریعتی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد