zahra

no comment

zahra

no comment

دلم تنگ شده

دلم تنگ است

دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است
 
صدایم خیس و بارانی است

نمیدانم چرا در قلب من پاییز
طولانی است...

خلاصه این که اوضاع خوب نیست...دلم تنگه !!!
شکرت خدا کسانی هستند که دل آدم واسشون تنگ شه







شما هم با خدا نسبتی دارید؟!

شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی.

پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد.

در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد.

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
- آهای، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد ، وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
- آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!


دبیرستان

خدا جونم ممنون ازت...

امروز از سر کوچه دبیرستانم رد می شدم...دلم خواست برم و یه سر بزنم (زهرا به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه میرفت!).وای نمی تونم بگو چه احساس خوبی داشتم این چند سال گذشته از ذهنم رد شد...چقدر اتفاق تو زندگیم افتاده بود...از مدرسه پرسیدم که منو یادش میاد؟ اون دختر دبیرستانی که همیشه چادرش زیر پای بقیه بچه ها بود...آخر من نفهمیدم که این بنده مستعد که از اول راهنمایی مجبور به چادر بودم تا آخر کاردانی!هنوزم چادر سر کردن یاد نگرفتم هههه زمان مدرسه چادر صندلی عقب ماشین بود و دوران کاردانی تو کوله پشتی...آخه زور بود...از دانشگاه کارشناسی تشکر میکنم که منو نجات دااااااااد

دلم کلی واسه بابایی تنگید...با گلای خوشگلش و شکلاتاش جلوی در مدرسه منتظر بود...قربونت برم مهربونم.

از گذر سالها راضی بودم...بابت همه ی روزاش چه خوب چه بد متشکرم خدای خوبم...




ناگفته

و شما ای گوش هایی که تنها گفتن های کلمه دار را می شنوید، پس از این جز سکوت سخنی نخواهم گفت.
و شما ای چشم هایی که تنها صفحات سیاه را می خوانید، پس از این جز سطور سپید نخواهم نوشت.
وشما ای کسانی که هر گاه حظور دارم بیشترم تا آنگاه که غایبم،
پس از این مرا کمتر خواهید دید.